تأثیر هوش هیجانی و سبكهای تفكر بر ذهنیت فلسفی مدیران و كاركنان |
هدف و استراتژی اكثر سازمانها افزایش بخشیدن به میزان كارائی و اثر بخشی درسازمان می باشد . مدیران ارشد ، برای نیل به این مقصود به دنبال عواملی هستند تا با بكار بردن آنها میزان كارائی نیروی انسانی و درنهایت عملكرد سازمانی را بهبود بخشند .عوامل بسیاری در این رابطه دخیل می باشد كه با توجه به موضوع پژوهش به مواردی از آن خواهیم پرداخت.
داشتن این هوش باعث می شود محیطی فراهم گردد تا در آن با فهم عواطف خود و دیگران موجب كسب بینش نسبت به انگیزه های افراد در محیط كار گردد و مدیر را نیز نسبت به نقطه نظرها و دیدگاههای دیگران آگاه تر می سازد و به او كمك خواهد كرد تا با اداره كردن عواطف در خود ودیگران در برخورد با یك موقعیت شغلی تأثیر بسزائی در عملكرد رضایت شغلی افراد داشته باشد.(امام زاده و نصیری ،1383)
از عوامل دیگر مؤثر در بالا بردن كارائی سازمان شناخت فكر و ذهنیت فلسفی افراد می باشد . فرد دارای ذهن فلسفی خصوصیاتی را نشان می دهد که می توان آن ها را در سه بعد جامعیت، تعمق وانعطاف پذیری گروه بندی کرد.این فرد همواره در جامعیت بخشیدن به اندیشه هایش تلاش میکند، مسائل را در ارتباط با زمینه های وسیع و مرتبط به هدف های درازمدت می بیند، امور بدیهی را مورد سؤال قرار داده و به شانس خود برای حرکت به ماورای تعصب های جاهلانه، جانبداری های شخصی و تصورات کلیشه ای می افزاید . این فرد از انعطاف پذیری که با نواندیشی، دگربینی و خلاقیت همراه است برخوردار می باشد و مسائل را از شقوق و جنبه های متعدد بررسی می کند. (شریعتمداری،80 ، ص 38 تا57( . فلسفی فكر كردن یاتفكر منطقی [2]بخشی از زندگی روزانه است.(خلیلی شورینی ،1386 )
اسمیت[3] (1956) ذهنیت فلسفی را توانایی و ویژگیهای ذهن می داند كه به تفكر صحیح فردكمك میكند و اورابه قضاوتهای صحیح عادت می دهد. او ذهنیت فلسفی را نه پركردن مغز یا محتوای دروس فلسفی و نه گرایش به یك فلسفه خاصی می داند ، بلكه ذهنیت فلسفی را فعالیتی می داند كه مشخصاً به بهبود داوری های ارزشی اختصاص یافته باشد. ذهنیت فلسفی برحسب درجه ای ازجامعیت ، تعمق و قابلیت انعطاف زمانی مشخص می شود كه فرد با مسائلی كه برای حل آنان فراخوانده می شود به داوری های ارزشی بپردازد . ذهن فلسفی فرد را آماده می كند تا با تفكر درست و منطقی پدیده ها را شناسایی نماید ( سیف هاشمی ، 1383).
همانطور كه می دانیم مدیران و كاركنان یكی با اهمیت ترین منابع سازمان جهت تحقق پیدا كردن اهداف و استراتژی یك سازمان محسوب می شوند. لذا سازمانها به دنبال برنامه ریزی مناسب جهت جذب افرادی است كه با اندیشه درست و سبكهای تفكر خلاق بتوانند به افزایش كارائی سازمان كمك نمایند.نیاز به مدیریت و رهبری در همۀ زمینه های فعالیت های اجتماعی محسوس و حیاتی است و این نیاز درنظامهای آموزشی که نقش اساسی در گردش امور جامعه و تداوم و بقای آن دارند، اهمیت بیشتری می یابد. ( علاقه بند، 1381)
درك سبك های تفكر ،به فرد كمك می كند تا بداند كه چرا بعضی فعالیت ها برای او مناسب هستند و بعضی دیگر نامناسب. بنابراین، سطوح مختلف آموزشی وحیطه های مختلف درسی ، سبك های مختلف تفكررا اقتضا می كند . موضوعی كه می تواند در طی دوره های تحصیلی یا شغلی موجب عملكرد بهتر یا ضعیف تر شود.
1-2 بیان مسأله :
مطالعات نشان داده است كه كارمندان بیشترین تأثیر پذیری را از مدیرانی دارند كه از نیروی تخصص و قوة تفكر بالاتری برخوردارند . مدیری كه متخصص است و قابلیت های رهبری ، نگرش ها و رفتارها و ارزشهای دیگران را تحت تأثیر قرار می دهند ، مورد توجه بیشتری خواهد بود.(اسمیت، 1376)
در واقع، سبك های تفكر، پلی را بین دو حوزة هوش شناخت و شخصیت ایجاد كرده اند كه با مطالعة آنها می توان این دو حوزه را همزمان، مورد مطالعه قرارداد.روابط معنا داری كه در گذشته ، بین سبك تفكر و شخصیت (زانگ2001، زانگ و هنوانگ[7] ،2001) و همین طور شخصیت و هوش هیجانی (پرز[8] و همكاران ،2005; پتریدز[9] و فرنهام[10] ، 2004;وندرزی[11] و همكاران ،2002 ) بدست آمده است ،
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
یك اساس عقلانی برای ارتباط این دو سازه را ایجاد می كند (مورفی[12] ، 2006) .
هوش هیجانی می تواند به اندازه ، هوشبر و گاهی بیشتر موفقیتهای آتی را پیش بینی كند. توجه به هوش هیجانی بدین خاطر اهمیت دارد كه به سازگاری فرد با محیط و نیزبا خود می پردازد ،علاوه براین هوش هیجانی به عملكرد تحصیلی و كاری نیزتأثیردارد.(كاچوب[13]، 2004)
هوش هیجانی مفهوم جدید ومتفاوت از هوش شناختی است و مشتمل برشناخت احساسات و استفاده درست از آنها در تصمیمات مناسب ، توانایی اداره مطلوب خلق و خوی ، كنترل تكانه و مهارتهای اجتماعی مطلوب است (سوبرگ[14] ،2005).
به رغم افزایش توجه و تمركز روی هیجانها در بیست سال گذشته ، میزان بی اطلاعی از درك و مدیریت هیجانها بسیار تكان دهنده و شگفت انگیزاست. دوسوم ازما معمولاً تحت كنترل و تسلط هیجانهایمان قرار داریم و در استفاده كردن ازآنها به نفع خود ماهر نشده ایم.آگاهی از هیجانها و درك آنها درمدرسه آموزش داده نمی شود. وقتی وارد محیط كار یا جامعه میشویم می توانیم بخوانیم و بنویسیم و اطلاعات عمومی وتخصصی بسیار بالائی داریم ، اما در مقابل مشكلاتی كه با آنها روبرو خواهیم شد اغلب هیچ مهارتی برای كنترل و مدیریت هیجانهایمان نداریم. تصمیم گیری خوب،علاوه بر داشتن اطلاعات واقعی به بسیاری از چیزهای دیگر نیاز دارد .
زمانی میتوانیم یك تصمیم صحیح و به جا بگیریم كه بتوانیم از اطلاعات خود بهره ببریم و هیجانهای خود را كنترل كنیم .
بنابراین هوش هیجانی یكی از مؤلفه های مهم برای موفقیت در زندگی خواهد بود و آگاهی از آن و پرورش آن ، بسیار اهمیت دارد . از طرف دیگر یكی ازمؤلفه های مهم برای تعامل مؤثر با محیط سبك تفكر است ، سبك تفكر یك توانایی نیست ، بلكه به چگونگی استفاده ما از توانایی هایمان اشاره میكند . افراد ممكن است عملاً درتوانایی های مشابه اما در سبكهای تفكر متفاوت باشند . (سیف، 1387)
درك سبكهای تفكر به فرد كمك می كند تا بهتر در یابد كه چرا بعضی از فعالیتها برای او مناسبند و برخی دیگر نامناسب . افراد با سبكهای متفاوت ، مایلند از توانایی هایشان به طرق مختلف استفاده كنند و متناسب به نوع تفكرشان واكنش متفاوت ارائه دهند.
بسیاری از دانش آموزان و دانشجویانی كه مادر كلاس خود ضعیف قلمداد میكنیم ، توانایی موفق شدن را دارند . بی توجهی به سبكهای تفكر در موقعیتهای مختلف منجر به این می شود كه بهترین و با ارزش ترین استعدادها و سرمایه های بالقوه حذف یا نادیده گرفته شوند (صندوقچی،1387).
درخصوص كاركرد ذهن فلسفی در مدیریت ، میركمالی معتقد است «تفكر منطقی اساس كار مدیریت است. مدیر باید باتفكر منطقی از شناسایی مسئله تا پیداكردن راه حلهای مناسب برای مشكلات پیش برود و این كار امكان پذیر نیست مگر اینكه از خصوصیات تفكر منطقی برخوردار باشد . تفكر منطقی حاصل داشتن ذهن فلسفی است» ( میركمالی ، 1379).
اندیشمندان تعلیم وتربیت معتقدند كه بدون داشتن ذهنیت فلسفی ، رهبری موفقیت آمیز یك سازمان امكان پذیرنخواهد بود . به بیان دیگر لازمه بكارگیری وظایف مدیریت همانا داشتن ذهن فلسفی است زیرا ذهن فلسفی به مدیر كمك می كند تا دربرخورد با مسائل سازمانی راه حلهای صحیح و عملی رابكارگیرد(بختیار هنرآبادی، 1384).
بررسی و شناخت ذهنیت فلسفی مدیران یك مسأله اجتناب ناپذیر است چراكه درتصمیم گیری ها و نتایجی كه از سازمان حاصل می گردد بسیار مؤثر است.
«ذهنیت فلسفی ، مدیران را قادر خواهدكرد كه درتصمیم گیریهای مربوط به مؤلفه های سازمان كمترین خطا رامرتكب شده و ظرافتها و پیچ و خمهای سازمان را بهتر درك كرده و تركیب مناسب و معقولی بین عوامل تولید یا خدمات وسازمان برقراركنند»(والایی شریف،1380).
با توجه به توضیحات داده شده ، در پژوهش فوق ما پس از بررسی مقوله های هوش هیجانی ، سبكهای تفكر و ذهنیت فلسفی در كاركنان شركت ایران خودرو دیزل ، به وجود رابطه بین آنها خواهیم پرداخت و تأثیر هوش هیجانی و سبكهای تفكر بر ذهنیت فلسفی كاركنان و مدیران شركت ایران خودرو دیزل را بررسی خواهیم كرد .
1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش:
ما دربرهه ای اززمان به سرمی بریم که نظریه های سنتی مربوط به هوش دچارتغییرو تحول شده اند و نظریات جدیدی به طورمرتب جایگزین آنها می شوند . دردهه اخیرنظریه جدیدی به نام «هوش هیجانی »یا «هوش عاطفی» مطرح شده است .
فرایند هیجانی شدن بدین شکل نیست که فقط دریک زمان مشخص،مثل تخلیه ناراحتی یاکسب لذت برای شخص بوجودآید.بلکه همواره وبه شکل غیرملموس باتمام اعمال ما همراه هستند.افراداهمیت این تعامل رابیش ازپیش درک کرده اند.تازمان کار واکمیر[15] (1967)کسی قادرنبودکه یک بحث منطقی ازهیجان مطرح کند.درتمام ادبیات مربوط به هیجان گفته شده است که هیجانات پیچیده هستندوتأثیرات کلی آنهاناشناخته مانده است . ما به طورمداوم ونوعی ازهیجان راتجربه می کنیم و حالات هیجانی ما در طول شبانه روزباتوجه به چیزی که برای مااتفاق می افتد با محرکی که به ماواردمی شودتفاوت می کند و این شایان ذکراست که ماهمیشه ازجزئیات نوع هیجانی که تجربه با ابزارکرده ایم آگاهی نداریم (رانتر2000[16]، به نقل ازمنصوری ،1380).
توانایی فكری و ویژگی های شخصیتی كارمندان علی الخصوص مدیران ارشد در جهت بهبود كار یك سازمان ، ازمهمترین ویژگیهای آن به حساب می آید . مدیران و كاركنان با داشتن ذهنیت فلسفی در پرتو بینش های اساسی (جامعیت ذهنی ، تفكر عمیق ، انعطاف پذیری )ممكن است به مسائلی كه روزانه با آن مواجه هستند ، بپردازند .ذهنیت فلسفی به مدیر نقش و دانشی می دهد تا بتواند در مواجه با مسائل سازمان از تنگ نظری ، خود محوری و یك جانبه گری مصون بماند . همچنین به او كمك می كند تا با شناخت و معرفت لازم درباره امور سازمان به طور منطقی تصمیم بگیرد .
نتایج تحقیقات نشان داده است كه یك مدیر خلاق و اثر بخش كسی است كه باعث بروز توسعه خلاقیت و ابتكار كاركنان خود شده و با دادن آزادی عمل به آنان بهترین شرایط ممكن رابرای آنان به وجود می آورد .
[1] . Emotional intelligence
[2] . Reflective Thinking
[3] . Philip G.smith
[4] . Robert Strenberg
[5] . Ability
[6] . Mental-self government
[7]. Hung
[8] .Perez et al
[9].Pertrides
[10]. Furtrides
[11]. Venderzee et al
[12] . mourfy
[13]. kaschube
[14] . urgun sjoberg
[15]. wokmire
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-05-16] [ 04:24:00 ق.ظ ]
|