اثرات اقتصادی و اجتماعی پروژه بین المللی منارید بر شاخص زیست محیطی بیابان زدایی |
در ارتباط با مسائل اجتماعی و اقتصادی بیابانزایی باید این واقعیت را قبول كرد كه مسائل و مشكلات فعلی بیابان و بیابانزایی در ایران صرفا مشكلات فنی و تكنیكی نیست بلكه مسائل ساختاری و اجتماعی و چه بسا سیاسی است. در حوزه وسیع و گسترده بیابان بیشترین ارتباط با جوامع روستایی است، بنابراین شناخت ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه روستایی از جمله توفیقات كاری مطالعات و پروژهها محسوب میشود. وضع جوامع روستایی در زمینههای اجتماعی و اقتصادی ویژگیهای خاص خود را دارد. ارتباط این جامعه با محیط اطراف خود در طول زمان باعث بوجود آمدن روابط و عرف خاصی در سطح روستا گردیده كه بسته به شرایط محیط در مناطق مختلف متفاوت است، بنابراین در هر برنامهای كه در ارتباط با جامعهی روستایی باشد، شناخت ساختار اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی روستا و عملكرد آن ضرورت دارد و بدون توجه به آن هر گونه طرحی نه تنها با مؤفقیت همراه نخواهد بود بلكه باعث بروز ناهماهنگی و به هم زدن ساختار سنتی اجتماعی و اقتصادی روستا نیز خواهد شد. فعالیتهای چند دهه اخیر بیابانزدایی تا حدودی گویای این واقعیت است، زیرا در اغلب طرحهایی كه تاكنون به مرحله اجرا درآمده به وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم كمتر توجه شده است به طوری كه مردم در مقام معارضه با منابع طبیعی بودهاند. در این زمینه بایستی خلاء ناشی از ضعف فرهنگی به ویژه فرهنگ منابع طبیعی به طریقی پر شود. ضمن آنكه اقدامات قانونی در برابر متجاوزین به منابع طبیعی برای هر قشری از جامعه با قاطعیت اجرا گردد.
به نظر کارشناسان از دیدگاه شرایط زیستمحیطی، جهان امروز با چهار مشکل جدی و عمده شامل افزایش میزان آلودگی هوا، آلودگی آبها، تخریب لایه اوزون و تخریب سرزمین یا بیابانزایی مواجه است که از میان چهار مشکل فوق مسئله بیابانزایی اهمیت بیشتری دارد، زیرا از یک سو کشور ما به دلایل شرایط خاص اقلیمی و موقعیت جغرافیایی در معرض این پدیده است و از سوی دیگر این مسئله درد مشترک کشورهای جهان سوم است (سلطانیه 1383). بیابانزایی به مفهوم تخریب سرزمین یا کاهش توان بیولوژیکی در مناطق خشک و نیمه خشک و خشک نیمه مرطوب تحت تأثیر دو دسته عوامل طبیعی و انسانی است (عبدینژاد 1386). Logo (2000) نیز بیابانزایی را فقر اکوسیستم در نواحی خشک، نیمه خشک و نیمه مرطوب معرفی نموده و این فقر را نتیجهی فعالیتهای بی رویهی انسان و خشکسالی میداند. این پدیده، فعّالانه در حال تکوین است و تأثیر جدّی بر روند زندگی بسیاری از انسانها به ویژه روستائیان گذاشته است. این وضعیت به دلایل گوناگون از جمله عدم بهرهبرداری صحیح از منابع طبیعی مناطق خشک و نیمهخشک، افزایش روزافزون جمعیت، مسائل اجرایی، عدم شناخت فرهنگ منابع طبیعی و … پدید آمده است. سالیان طولانی نیز دستگاههای ذیربط برای حل این مشکل کوشیدهاند ولی متأسفانه کمتر با مؤفقیت همراه بوده است. در این زمینه اگر به جلب مشارکت مردم در احیاء سرزمین توجه نشود مسلماً صرف بودجههای اختصاص داده شده چندان با مؤفقیت همراه نخواهد بود. نتایج مطالعات مختلف نشان میدهد که مهار رشد بیابان از عهده دولت بر نمیآید مگر اینکه سرمایهگذاری شایسته در مورد جلب مشارکت روستائیان در زمینه بیابانزدایی سرلوحه طرحها و فعالیتها قرار گیرد. بدیهی است که جلب این مشارکت هم کار آسانی نیست و باید از جهات مختلف درباره آن به تحقیق پرداخت و عوامل مؤثر در جلب مشارکت در این زمینه بررسی شود، چرا که شناسایی این عوامل مقدم بر اجرای هرنوع کار برای کنترل بیابان میباشد.
امروزه تمام تلاشها در جهت توسعه انسانی در راستای کاهش تهدیدها و افزایش فرصتها است. در کشورهای توسعه یافته، شکلگیری NGO[1]ها (سازمانهای غیر دولتی) از واجبات است و در هر کار و پروژهای بایستی سهم سازمانهای دولتی، مردم و NGO، مشخص باشد. در نتیجه در امر حفظ منابعطبیعی امکان مشارکت وجود دارد اما مشارکتی پیچیده و همهجانبه که در این خصوص نمیتوان سادهاندیشی کرد. ساختار جمعی، شرایط قبل و حال مردم و لایههای روانشناختی بایستی صورت بگیرد و الگوی در نظر گرفته شده بایستی انعطافپذیر
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
بوده و با شرایط حال مطابقت کند، تکبخشی نباشد و بدون شناخت با محیط پژوهشی طراحی نگردد و آسیبشناسی هر کدام از اضلاع مثلث ( دولت، مردم و NGO ) به خوبی صورت گرفته باشد (گزارش 1 توسعه یاران مهر، 1392).
2-1- بیان مسئله
یکی از عوامل محدودیت مدیریت جامع منابع طبیعی، منابع علمی است. منابع اطلاعاتی در رابطه با ماهیّت، گستره و شدت تخریب منابع طبیعی در مناطق مختلف کشور محدود میباشد و گرایش به سمت تمرکز بر علائم مشهود تخریب سرزمین، نسبت به پرداختن به علتهای اصلی آن، بیشتر است. جمعآوری و هماهنگسازی اطلاعات از منابع و بخشهای مختلف به علّت پیچیدگی و وسعت مطالب، محدودیت بزرگی به شمار میرود. علاوه بر این، تلفیق موضوعات اقتصادی- اجتماعی و زیستمحیطی، پرداختن به توسعهی پایدار را کاری دشوار میکند. در رابطه با مدیریت پایدار منابع طبیعی در ایران و مقابله با بیابانزایی ابتکارات و اقداماتی انجام گرفته شده است، اما این ابتکارات عمدتاَ در سطح محلّی بوده و مستندسازی فرایندهای کاری و آموزهها انجام نگرفته و یا خیلی کمرنگ بوده است. در نتیجه، دسترسی به اطلاعات و تجارب مؤفق که میتوانست مورد بهرهبرداری پروژهها و ابتکارات جدید قرار بگیرد، بهراحتی میسّر نیست. از طرفی عدم یکپارچگی و جامعیت مدلهای متعارف توسعه، باعث بروز بحران در پایداری سرزمین، تهدید و تخریب منابع طبیعی، عدم عدالت و ناپایداری در بهرهوری اقتصادی، مشکلات زیستمحیطی، چالشهای بهداشت سلامت، فرسایش، مرگ بیولوژیکی، بحران آب، بحران نیترات، افزایش گازهای گلخانهای و بهم خوردن تعادلهای بومشناختی در سرزمین میگردد. به همین دلیل در راهبردهای نوین برای تحقق توسعه پایدار به جای تأکید بر انتقال خدمات، اقدامات فیزیکی و سخت افزاری و انتقال تکنولوژیهای جدیدتر، ارتقاء مهارتها در اعمال مدیریت مشارکتی مبتنی بر چرخه اطلاعات، نقش اصلی را بر عهده دارند که با هدف توانمندسازی و دخالت آگاهانه جوامع محلی بهویژه در بخش روستایی و کشاورزان کوچک در چارچوب عملیات تحقیق- توسعه محقق میشود.
توجه به سه سرمایهی بزرگ اجتماعی1، فیزیکی2و انسانی3در برنامهریزی محلّی بسیار مؤثر است. یکی از ابزار برنامهریزی محلّی، توجه به مشارکت فعال و همه جانبهی افراد جامعه در تمام ابعاد مختلف توسعه و دیگری توجه کافی به دانش بومی افراد جامعه است. سازمانهای مردم نهاد با آگاهسازی و جلب اعتماد و بالا بردن سطح مشارکت، سرمایهی اجتماعی را تقویت کرده و راه را برای توسعهی اجتماعی هموار میسازند (سواری و همکاران، 1391).
بررسی مسائل اجتماعی مشارکت و رابطهی آن با پدیدهی بیابانزایی نشانگر اهمیت فوقالعادهی آن در حل مسائل بیابانزایی است. اگر بیابانزایی انسانساخت (در مقابل بیابانزایی طبیعی) را نتیجهی روابط نامناسب انسان با طبیعت و محیطزیست بدانیم، كه در دهههای اخیر با شدت بیشتری رو به افزایش نهاده، ابعاد كمّی عنصر انسان در قالب عوامل جمعیتی و ابعاد كیفی عنصر انسان در قالب رفتارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی او تأثیر بهسزایی در بروز این پدیده دارد (فیروزنیا، 1383). بنابراین تعداد جمعیت (سرمایه انسانی) و ابعاد كیفی عوامل انسانی نقش بهسزایی در زمینه بیابانزایی و مقابله با آن ایفا میكند (احمدی و همکاران، 1391) و نیاز به مشارکت، استفاده از دانش بومی را اجتناب ناپذیر میکند.
زیرساختهای روستایی را میتوان سرمایههای عمومی و اجتماعی روستاها دانست که توسعه آن باعث بهبود شرایط و کیفیت زندگی و معیشت مردم محلی و ارتقای کارایی زندگی اجتماعی و اقتصادی آنها خواهد شد. مثلاً توسعه زیرساختهای خدمات بهداشتی و آموزشی، باعث بهبود کیفیت منابع انسانی و افزایش تواناییهای آنها (در جایگاههای فردی و اجتماعی) خواهد شد. این فعالیتها جزء سرمایههای فیزیکی قرار میگیرند (رضویان و همکاران، 1388).
از نقطه نظر مدیریتی، اتخاذ یک استراتژی مبتنی بر ملاحظات بیوفیزیکی، میتواند علاوه بر تأمین منافع معیشتی، سرمایهگذاری بیشتر در زمینه مدیریت پایدار سرزمین را به ارمغان آورد. فعالیتهایی نظیر مدیریت جامع محصولات کشاورزی در سطح مزرعه، ایجاد انگیزه برای کشاورزی پایداردر جوامع روستایی، انتقال دانش و فناوری و بهکارگیری سیاستهای تأثیرگذار در سطح ملی و منطقهای در راستای افزایش امنیت شغلی، برای رسیدن به راهکارهای پایدار در زمینه چالشهای زیستمحیطی، بسیار ضروری است.
در 22 اسفندماه سال1351، توافقنامهای میان دولتهای ایران و افغانستان مبنی بر اجازهی ورود 26 m3/s آب (850 میلیون مترمکعب در سال) از رودخانه هیرمند به ایران امضاء شد ولی متأسفانه در زمان رژیم طالبان (1996) اجرای توافقنامه متوقف و منجر به وقوع فاجعهای زیستمحیطی و اقتصادی- اجتماعی در استان سیستان و بلوچستان شد، به طوری که به شدت موجب روند نزولی شاخصهای اکولوژیکی و انسانی گردید (افشاری،1391).
1- Social Capital
2- Physical Capital
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-05-16] [ 03:07:00 ب.ظ ]
|