1-1- کلیات

 

بسیاری از كودكان كه ظاهری طبیعی دارند و رشد جسمی، قد و وزن­شان بهنجار بوده و هوش­بهر عادی دارند، زمانی­كه به مدرسه می‏روند تا خواندن، نوشتن و حساب یاد بگیرند، دچار مشكلات جدی می‏شوند. این كودكان به تدریج درمی‏یابند كه سایر كودكان از نظر تحصیلی بهتر از آنها هستند و احساس حقارت را تجربه می‏كنند. بنابراین به تدریج بیزاری از درس و مدرسه در آنها به وجود می‏آید(احدی و کاکاوند، 1388). برخی از این دانش­آموزان در واکنش به عدم موفقیت تحصیلی خود مشکلات اجتماعی، هیجانی و رفتاری بروز می­دهند(هالاهان، لوید، کافمن، ویس و مارتینز[1]، 2009؛ ترجمه علیزاده، همتی علمدارلو، رضایی دهنوی و شجاعی، 1390) و نسبت به همکلاسی­های خود از نظر توانایی آموزشی و تحصیلی پایین­تر هستند(شریفی درآمدی، 1381). از آنجایی که این دانش­آموزان در مقایسه با همسالان طبیعی­شان از­­ محبوبیت کمتری برخوردارند، به همین دلیل در معرض مشکلات اجتماعی بیشتری قرار دارند، مشکلات رفتاری بیشتری از خود نشان می­دهند و نمی­توانند خود را با دستورعمل­های موجود در کلاس عادی تطبیق دهند(تکلوی، 1390).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

از سوی دیگر، والدین این دانش­آموزان كه اغلب از دلایل اختلال یادگیری آنها بی‏خبر هستند، مشكل را بیشتر می‏كنند و با فشارهایی كه به كودك وارد می‏آورند، دشواری را چندین برابر می­نمایند(احدی و کاکاوند،1386). با ورود کودک به مدرسه کل خانواده با مسائل و مشکلات جدیدی روبه­رو می­شود، یکی از این مسائل یادگیری فرزندان در مدرسه است. شیوه تربیتی و رفتاری والدین به­ ویژه در سال­های پیش­دبستانی و دبستان تأثیر زیادی در ایجاد یک شخصیت سالم در فرزندان دارد و پایه­های اعتماد به والدین را بنا می­کند. در مقابل، رفتار نامناسب و بی­توجهی به کودک موجب تنش و اضطراب در کودک می­شود و بر یادگیری او در مدرسه تأثیر می­گذارد. والدینی که برای کودک خود وقت ندارند و به تکالیف او رسیدگی نمی‌کنند، حس طردشدگی و تنهایی را در کودک ایجاد می­کنند. گاهی این بی­مهری و بی‌توجهی ناشی از این است که والدین انتظارات نامعقولی را از فرزندان دارند. برای مثال در اوایل ورود به مدرسه فرزندان خود را باهوش تصور می­کنند و انتظار دارند که در امور درسی به موفقیت­های عالی دست یابند و محدودیت­های آنها را نادیده می­گیرند و زمانی­که در واقعیت فرزندان مطابق میل آنها رفتار نمی­کنند، به کودک بی­توجهی می­کنند و یا شیوه تربیتی نامناسبی را به­کار می­گیرند و این شرایط به­تدریج زمینه­ساز مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان می­شود(به­پژوه، 1391).

 

2-1- بیان مسئله

 

دانش‌آموزان با اختلال­های یادگیری یکی از رایج­­ترین گروه افراد با نیازهای ویژه هستند. این افراد گروه بسیار ناهمگنی را تشکیل می­دهند که با وجود هوش متوسط و بالاتر، در یک یا چند حیطه تحصیلی مشکلات جدی دارند. مشکلات تحصیلی آنها از آسیب­های حسی و حرکتی، کم­توانی­ذهنی و محرومیّت­های محیطی ناشی نمی­شود. حتی بعضی از آنها با داشتن توانایی‌های ذهنی بسیار بالا در یک یا چند حیطه با مشکلات

 

خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir

 جدی مواجه هستند(شکوهی یکتا و پرند، 1385). همچنین، دانش­آموزان با اختلال­های یادگیری شایستگی­های اجتماعی کمتری نسبت به خواهران و برادران خود دارند و شکایت­های جسمی و مشکلات رفتاری بیشتری را بروز می­دهند(دیسون[1]، 2003). این دانش­آموزان اغلب در خانواده­هایی  هستند که پیوند گرم و صمیمی میان والد- فرزند برقرار نیست و گاهی والدین فرزندان را تحقیر می­کنند و از تنبیه فیزیکی استفاده می­کنند. این دانش­آموزان اغلب به دلیل مشکلات رفتاری نمی­توانند قوانین کلاس را رعایت کنند و اغلب به صورت خودمدارانه­ای با همسالان و اطرافیان برخورد می­کنند(تکلوی، 1390).

 

شهیم(1382) در پژوهشی به این نتیجه رسیده است که کودکان با اختلال­های یادگیری بیشتر از کودکان عادی در خانه دارای مشکلات رفتاری بوده و این وضعیت در هر سه عامل مشکلات رفتاری درون­نمود[2]، برون­نمود[3]و رفتارهای پرتحرکی دیده می­شود. افزون بر این، یافته­های این پژوهش نشان می­دهد که دانش­آموزان با اختلال­های یادگیری در خانه دارای کاستی مهارت­های اجتماعی و رفتار نامناسب نیز هستند. همچنین، تحقیقات حاکی از این است که عامل خانواده، به ویژه الگوی رفتاری والدین در بروز مشکلات رفتاری از سوی فرزندان نقش مهمی دارد. به سخن دیگر، مشکلات رفتاری فرزندان به میزان زیادی به شیوه ارتباط والدین با کودک مربوط می­شود. بنابراین، محققان به این نتیجه رسیده­اند که بین بدرفتاری والدین و مشکل رفتاری فرزندان ارتباط وجود دارد(آهنگرانزابی، شریفی­ درآمدی، فرج­زاده، 1390). در همین راستا، آنولا و نورمی[4](2005) بیان می­کنند که ترکیب سطح بالایی از کنترل روانشناختی توسط مادران با سطح بالای مهربانی و عاطفه می­تواند افزایش مشکلات رفتاری برون­نمود و درون­نمود را در فرزندان پیش­بینی کند اما سطح کنترل روانشناختی کم توسط مادر می­تواند مشکلات رفتاری برون­نمود را کاهش دهد. در راستای تحقیقات مذکور، دیسون(2003) در پژوهشی به این نتیجه رسیده است که مشکلات رفتاری دانش­آموزان با اختلال­های یادگیری با استرس فراگرفته شده­ی والدین از اختلال کودک­شان مرتبط می­باشد و کودکانی که مشکلات رفتاری زیادی بروز می­دهند، والدینی دارند که سطح بالایی از استرس را نشان می­دهند.

 

برخی بر این عقیده ­اند که بسیاری از دانش­آموزان با اختلال­های یادگیری در خانواده‌های مناسبی پرورش نیافته و رابطه عاطفی خوبی را با والدین خود برقرار نکرده و بیشتر مورد بی‌مهری والدین خود قرار می­گیرند(تکلوی،1390).

 

همان­طور که ملاحظه می­شود الگوی رفتاری و سبک فرزندپروری والدین بر رفتار دانش‌آموزان با اختلال­های یادگیری تأثیر می­گذارد. اما بر اساس بررسی­های محقق، این موضوع که انواع سبک­های فرزندپروری در مقایسه با یکدیگر چه تأثیری بر  مشکلات رفتاری دانش‌آموزان با اختلال­های یادگیری دارند و ابعاد مختلف سبک­های فرزندپروری تا چه اندازه می­توانند ابعاد مشکلات رفتاری را پیش­بینی کنند، مورد مطالعه قرار نگرفته است. به همین دلیل پژوهش حاضر به پیش­بینی ابعاد مشکلات رفتاری دانش­آموزان با اختلال­ یادگیری بر اساس سبک فرزندپروری والدین می­پردازد.

 

3-1- اهمیت و ضرورت پژوهش

 

والدین بر روی شخصیت، ویژگی­ها و توانایی­های فرزندان­شان تأثیر غیرقابل انکاری می‌گذارند(کرامر[1]، 2002). والدین کودکانی که دچار اختلال هستند چالش­های بیشتری در پرورش کودکان خود دارند و بیشتر از والدینی که کودک عادی دارند دچار اختلال در عملکرد و شیوه‌های فرزندپروری‌شان می­باشند(گااو، چیو، سونگ، لی[2]، 2008).

 

 همچنین روش­های تربیتی والدین تأثیر مهمی را بر شخصیت فرزندان در آینده می‌گذارد (امیری­نژاد قریشی­راد، جوانمرد،1390). در واقع، فرزندان والدین مقتدر بسیار خوب پرورش می یابند؛ آنها شاد هستند و در تسلط­یابی در تکالیف جدید اعتماد به نفس دارند و خودگردان می‌باشند. در حالی­که فرزندان والدین مستبد، مضطرب، گوشه­گیر و ناخشنودند و فرزندان والدین سهل­گیر خیلی ناپخته­ هستند، در کنترل تکانه­ها­ی‌شان مشکل دارند و بسیار پرتوقع و وابسته به بزرگترها می­باشند(برک، 2001؛ ترجمه سیدمحمدی، 1386). با توجه به این‌که اختلال­های یادگیری تأثیر عمیقی بر کارکرد خانواده دارد، والدین دانش­آموزان با اختلال­های یادگیری تعارض و اضطراب بیشتری در محیط خانواده دارند و انسجام خانوادگی و فعالیت­های تفریحی کمتری هم نشان می­دهند. همچنین، استرس والدین رابطه مستقیمی با مشکلات رفتاری دانش­آموزان با اختلال­های یادگیری دارد(دیسون، 2003).

 

پاره­ای اوقات شاهد آن هستیم که والدین به دلایل گوناگون، آگاهانه و ناآگاهانه از فراهم آوردن زمینه و بستر مناسب برای رشد و بالندگی هرچه شایسته­تر فرزندان خود غفلت می‌ورزند. آنچه باعث نگرانی می­شود ناآگاهی و عدم اطلاع کافی والدین از اهمیت دوران اولیه زندگی کودک و تأثیر ماندگار و سرنوشت­ساز برخوردها و واکنش­های والدین بر سراسر زندگی کودکان­شان است. در واقع، هرگونه عکس­العمل و رفتار والدین به صورت مستقیم یا غیرمستقیم می­تواند در ساختن رفتار و شخصیت آینده­ی کودک مؤثر باشد. رفتار و شخصیتی که همیشه مطلوب و سازگارانه شکل نمی­گیرد و حتی در بسیاری از اوقات شکل بیمارگون به خود می­گیرد که اصلاح آن مستلزم صرف وقت و هزینه­ی بسیار خواهد بود(پناه علی­ها، 1389).

 

[1]. Cramer

 

[2]. Gau, Chiu, Soong, Lee

 

[1]. Dyson

 

[2]. Internalizing behaviors

 

[3]. Externalizing behaviors

 

[4]. Aunola & Nurmi

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...