:

 

سنگ بنای خانواده ازدواج است. ازدواج، نیازمند همکاری، همدلی، وحدت، علاقه، مهربانی، بردباری و مسوولیت پذیری است.زندگی مشترک با این باور که تنها مرگ می‏تواند ما را از یکدیگر جدا کند شروع می‏شود و زوجین هم، حداقل در آغاز زندگی مشترک خود نسبت به آن اعتقاد کامل دارند. اما واقعیت چیز دیگری است، زندگی مشترک تحت تاثیر عوامل متعددی قرار می‌گیرد که پاره ای از آن‏ها ممکن است زوجین را به طرف اختلاف و درگیری، جدایی روانی و حتی طلاق سوق دهد. تحقیقات مختلف نشان داده است که یکی از مهمترین عوامل مشکل ساز، اختلال در ارتباط یا به عبارتی اختلال در فرآیند تفهیم و تفاهم است (فرهنگی، 1379).

 

طلاق به معنای پایان زندگی مشترک بین زوجین و جدایی فیزیکی آنان  پس از جدایی روحی و عاطفی قلمداد می‏شود. در این مورد زوجین بنا بر مقتضیات روحی، اجتماعی و اقتصادی به انتخاب سبک جدیدی از زندگی می‌پردازند که ممکن است با روش گذشته زندگی آنان تفاوت ماهیتی داشته باشد. به طور کلی جدایی و طلاق با ناخرسندی همراه است و شرایط روحی و عاطفی زن و مرد و نگرش‌های اجتماعی به آنان را تحت الشعاع قرار می‏دهد، بروز مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی، تنش‌های روحی، بیماری‏های جسمی، انزوا، ترسهای مرضی و غیره از جمله ابعاد روانی طلاق می‏باشد (جنویو[1]، 1992).

عکس مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression 

خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir

 

نقش خانواده در شکل‏گیری یا تداوم ویژگی‏های شخصیتی بسیار شناخته شده است و حجم عظیمی از یافته‏های پژوهشی نیز از این موضوع حمایت می‏کنند (رایان، ریچارد، ردینگ و آیلین[2]، 2004). طلاق نیز از جمله آسیب‏هایی است كه بر کارکرد خانواده تاثیر داشته و متقابلا از کارکرد خانواده تاثیر می‏پذیرند و به لحاظ ایجاد مشكلات اجتماعی فراوان و انگ اجتماعی،از بعد سلامت روانی و اجتماعی وضعیت افراد را متاثر كرده و منجر به بروز مشكلات عدیده در فعالیت‏های مفید و علایق افراد می‏گردد (آرندا و آیرین[3]، 2004).

 

یکی از عوامل مهم که در سالهای اخیر به آن توجه شده است و بر روی رضایت زناشویی تاثیر دارد؛ سبک دلبستگی است یعنی تجارب اولیه فرد با والدین و یا نوع رابطه عاطفی فرد با والدین خود در دوران کودکی. برخی از مطالعات تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند که چگونه تجارب اولیه فرد در دوران کودکی می‏تواند وی را در بزرگسالی تحت تاثیر قرار دهد (سیمپسون و رولز[4]، 1998).

 

سبک دلبستگی از جمله ویژگی‏هایی است كه بر کارکرد خانواده تاثیر داشته و متقابلا از کارکرد خانواده تاثیر می‏پذیرد.دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می‌کنیم، به طوری که وقتی با آن ها تعامل می‌کنیم، احساس نشاط کرده و هنگام استرس از این که در کنار آن ها هستیم، احساس آرامش می‌کنیم (برک[5]، 2010). به عبارت دیگر، دلبستگی یک رابطه نزدیک عاطفی است که در آن رابطه، مشخص احساس امنیت می‏کند (بالبی، 1980). کودکان از نیمه دوم اولین سال زندگی، به افراد آشنایی که نیازهای آنان را برآورده می‏کنند، دلبسته می‏شوند. فروید اولین کسی بود که بیان داشت، پیوند عاطفی کودک با مادر پایه واساس تمامی روابط بعدی اوست. اما نظریه روان کاوی، تغذیه را شرط اولیه پیوند عاطفی نوزاد با مادر می‏داند (برک، 2010).

 

علاوه بر سبک دلبستگی، عزت نفس نیز از جمله ویژگی‏هایی است که از یک طرف متاثر از خانواده است و از طرف دیگر بر خانواده تأثیر می‏گذارد. عزت نفس عبارت از میزان ارزشی است که فرد برای خود قائل است. برخی از پژوهشگران بر این باورند که باید بین عزت نفس و مفهوم از خود تفاوت قائل شد. زیرا عزت نفس بیشتر ارزشیابی انفعالی از خود است، عزت نفس به چگونگی احساس فرد درباره ویژگی‏های مختلف خود مرتبط می‏شود.

 

راجرز (1369) عزت نفس را عبارت از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویش می‏داند و در صورتی که افراد خود را موجوداتی ارزشمند بدانند، زودتر خود را محقق خواهند ساخت، کوپر اسمیت (1967) معتقد است که عزت نفس قابل تعریف و اثبات شدنی است و می‏توان آن را به صورت بازخوردهای ارزشیابی کننده فرد نسبت به خود محسوب کرد. این باز خوردها در ارتباط با توانمندی ها، ارزشها، تایید یا عدم تائیدها و موثر بودن می‏باشند.

 

بسیاری از زنان متقاضی طلاق با توجه به داغ‌های ننگی که اجتماع بر آنان می‏گذارد عمدتاً مجبور به سرخ نگاه داشتن صورت خود با سیلی هستند آنان که بین خود آرمانی و خود واقعی خود با شکافی عظیم روبرو می‏شوند نسبت به سایر اعضای جامعه خود را در سطح پایین تری یافته از این رو احساس عزت نفس آنان نیز پایین می‌آید که این خود ممکن است آغاز گر مشکلات روحی و عاطفی بالاتری باشد.

 

عوامل تنش زا و بحرانی که زوجین به هنگام طلاق و پس از آن تجربه می‏کنند، چرخه‏ای از مسائل و مشکلات را برایشان پدید می‌آورد که ناخواسته نیازمند تغییر و تحولات بی شمار و سازگاری با آن ها است، این چرخه خود از تجربیات اولیه و ابتدایی زندگی افراد به ویژه در دامان خانواده و احساس امنیت، دلبستگی عاطفی و روانی و عزت نفس آنان ناشی می‏شود و از طرف دیگر تحت تأثیر شرایط روحی متقاضیان طلاق به ویژه زنان (به دلیل حساسیت روحی و روانی) قرار می‏گیرد که یکی از این موارد احساس عزت نفس است  که هم در فرایند طلاق و هم پس از آن ممکن است در فرایند مقایسه ای که زنان متقاضی طلاق با زنان عادی دارند به شدت پایین آید. پی آمدهای این تغییرات، همه ی زمینه‌های زندگی را، از امور روزمره تا وضعیت اقتصادی، اجتماعی، روانی، هویتی و حتی اهداف زن  را تحت الشعاع قرار می‏دهد. در این شرایط معمولاً زن احساس می‏کند به عزت نفسش صدمه وارد شده و طلاق عامل اصلی این قضیه است، زن خود را قربانی شرایطی می‌یابد که او را در منگنه عاطفی قرار داده و ممکن است تبعات وخیمی برای وی داشته باشد.از این رو این پژوهش در پی آن است که با مقایسه سبک‏های دلبستگی و عزت نفس زنان متقاضی طلاق با زنان عادی به یک شناخت پیرامون مسئله تحقیق دست یافت و به لحاظ کاربردی، راهکارهای پیشگیری از این قبیل آسیب ها پیگیری شود.

 

[1]- Genevieve

 

[2]-  Ryan, Richard, Redding & Eileen

 

[3]- Aranda & Irene

 

[4]- Simpson & Rboles

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...