بررسی رویکردهای نقاشی منظرهپرداز آمریکا و اروپا در پنج دهه اخیر |
. 1
فصل دوم. 9
مروری بر پژوهشها 9
2-1-تئوری منظره. 10
2-1-1-منظره و هویت : دایان هریس… 11
2-1-2-چشمانداز یا فضا : کنث آر. الوینگ… 13
2-1-3-اهمیت تاریخ: هانا یوهانسن.. 15
2-2-آیکونوگرافی منظره : استیون دی. هوشلر. 16
2-3-نقشه به مثابه قدرت : جی. بی. هارلی.. 18
2-3-1-زمینههای سیاسی نقشه. 20
2-3-2-روشهای استفاده از نقشه. 20
2-3-3-سمبلیسم کاتوگرافیک قدرت.. 21
2-4-منظره و هنر غرب.. 22
2-4-1-از زمین تا منظره، از منظره تا هنر. 22
2-4-2-منظره، امر فرعی.. 23
2-4-3-منظره، مکان دلپذیر. 23
2-4-4-مناظر خوشنما 24
2-4-5-منظره و نقشه. 24
2-4-6-قاب منظره. 26
2-4-7-امر شکوهمند. 31
2-4-8-طبیعت: تصویر یا فعل و انفعال. 31
2-4-9-از منظره تا زمین.. 32
2-5-منظره معاصر در هنر: کوین پیترز. 33
فصل سوم. 35
هنرمندان منظرهپرداز معاصر. 35
3-1-دیوید هاکنی(1937-) 37
3-2-آنزلم کیفر(1945-) 45
3-3 رابین اُنیل(1977-) 52
3-4-بنجامین ادواردز(1970-) 60
3-5-مارک لومباردی(1951-2000) 66
3-6-الیگریو اِ بواِتی(1940-1994) 76
فصل چهارم. 83
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
نتیجهگیری.. 83
فهرست منابع فارسی: 90
فهرست منابع لاتین: 90
کتابها: 90
نشریات: 91
سایتها: 91
فهرست منابع تصویری: 95
گزارش پروژه عملی.. 99
تصاویر پروژه عملی مجموعه قلمرو نامحدود. 102
منظرهپردازی در هنر علیرغم ظهور دیرهنگامش ریشهای دیرینه دارد. حتی اگر منظرهپردازی را هم در نظر نگیریم، رابطه تنگاتنگمان با طبیعت ما را از توجه به منظره و محیط اطرافمان ناگزیر میکند. ما درون طبیعت زندگی میکنیم و “قرنهاست که در ذهن خود عمل تبدیل زمین به منظره را انجام میدهیم.”
(اندروز، 1388 :11)
منظره در دیدگاه افراد مختلف تعاریف مختلف پیدا میکند؛ برخی مانند آلبرتی آن را فضا و نمایی دلپذیر میدانند (اندروز،1388: 74) که از دوردست به آن مینگریم، گروهی مانند جیل کاسید آن را
محیطزیستی در نظر میگیرند که پویا است و به طور مداوم تغییر میکند -ممکن است این تغییر
منظرهپردازی تا اوایل و اواسط قرن شانزدهم در تصاویری که حاوی پیامهای تاریخی یا مذهبی بودند، در پسزمینه قرار داشت و زمینهای برای فعالیتهای انسانی بود. اما در همین قرن بود که هنرمندان مسلم شمال اروپا با استقلال بیشتری شروع به منظرهپردازی کردند. در مباحثات تئوری نیز پرداخت به ایده منظرهپردازی تا این قرن ممکن نشده بود. “جووانی پاولو لامازو[3] اولین نویسندهای بود که بهطور رسمی زیباییشناسی منظره را با ایجاد تمایز میان مکانهای ممتاز[4] و مکانهای لذتبخش[5] در اثرش بهنام
رسالهای در مورد هنر نقاشی[6](1584) مورد بحث قرار داد (His, 1936) علیرغم وجود تعداد زیاد
نقاشیهای منظره در قرن شانزدهم، نقاشی منظره تا ظهور مکاتب هلندی و فنلاندی و آثار هنرمندانی چون رویسدال، روبنس در قرن هفدهم به موفقیت نائل نشد. در این قرن بود که افرادی مانند
راجر د. پایلز، آندره فلایبن و ساموئل وان هوگستراتن ایده منظره را تعریف و دستهبندی کرده، ارتقا دادند. در قرن هجدهم نقاشی منظره در پاسخ به جو سیاسی و اجتماعی که توسط رژیمهای کهن انگلستان، فرانسه و باقی اروپا بهوجود آمده بود، گسترش یافت و رویکردهای تازهای نسبت به محیط طبیعی پدیدار شد. بهطور خلاصه در طول این قرن نقاشی منظره مورد توجه و علاقهمندی رو به رشد از جانب هنرمندان و حامیان هنری واقع و تبدیل به ژانری هرچه بیشتر قابل احترام شد. همراستا با این فعالیتها بازتابهای مهمی در رابطه با ایده منظره -بهخصوص در ارتباط با امر والا[12]- بهوجود آمد. پس از وقایع و تحولات عظیم وابسته به انقلاب فرانسه هنر منظرهپردازی در قرن نوزدهم به ژانر اصلی هنرمندان و حامیان هنری و مجموعهداران شد. این دوران با ظهور جنبشهای امپرسیونیسم و پستامپرسیونیسم اروپا و رودخانه هادسن در آمریکا، دوران اوج شکوفایی نقاشیهای منظره شد.
در سال 1800 دیدگاههای هنر منظرهپردازی، هم در صحنهپردازی و هم در موضوع دراماتیک شدند که این رویکردی کاملاً انقلابی بود. با آغاز جنبش رمانتیک در اواخر سده هجدهم و در اوایل سده نوزدهم مفهوم منظرهپردازی دچار تحول شد. بازنماییهایی که از طبیعت میشد بهمنظور نشان دادن والایی و عظمت و شکوه مناظر کوهستانی، سادگی و طبیعی بودن مناظر روستایی و قدرت و وسعت اقیانوسها و دریاها بهکار میرفتند. در عین حال همگام با روند صنعتیشدن و زندگی شهری در اروپا حس نوستالژی در مردم برای مکانهای بکر و دستنخورده قویتر میشد و منظرهپردازی از جستجوی مناظر خوشنما به تلاش برای تجربه تعالی و پیوند با روح و معنویت بهواسطه تعمق و تفکر در طبیعت تغییر پیدا کرد. بنابراین نه تنها این نقاشیها تجسم حقیقت طبیعت بودند، بلکه برای برانگیختن احساسات بشری و بیان آنها تصویر میشدند.
جنبههای مختلف هنری، با الهام از جنبش فوتوریسم مناظری با رنگهای غلیظ و سرزنده و شاید زننده که بر کیفیتهای نقاشانه و رنگ تأکید میکردند شکلگرفت. مناظر هنری ماتیس، آندره درن و
“منظرهپردازان اکسپرسیونیست آلمان که متأثر از فوویستها و بهطورکلی هنر بدوی
بودند، با تشکیل گروه پل با نگاه به تاریخ هنر و هنر گوتیک از رنگهای روشن و خطوط کنارهنمای
ضخیم استفاده کردند تا سیاستهایی که در بیانیههاشان اعلام کرده بودند دنبال کنند.
“( The Spirit of Expressionism:Mc Taggart) کاندینسکی[18] موسس گروه سوارکار آبی از سال 1907 به بعد با مناظر شهریاش فرمی از نقاشی منظره را گسترشداد. البته او پس از سال 1912 به انتزاع کامل روی آورد.
اسکار کوکوشکا پس از جنگ جهانی اول در سفرهایش به سراسر اروپا “به کشف مشکل منظرهپردازی، ترکیب آزاد، دلبخواه و تابناک رنگآمیزی امپرسیونیستی یا فوویستی به همراه سازمانبندی سنتی فضای ژرفنمایی که ریشه در مراحل آغازین منظرهپردازی فلاندری داشت پرداخت”.(آرناسُن, 1375: 224) پس از جنگ جهانی دوم جنبشهای جدید مانند اکسپرسیونیسم انتزاعی، آپ آرت، پاپ آرت، مینیمالیسم، هنر مفهومی و… شروع به تغییر ارزشها در زمینه هنر کردند. اکسپرسیونیسم انتزاعی با تأکید بر احساسات درونی، آپ آرت با پرداختن به توهمات بصری و خطای دید، پاپ آرت با توجه به فرهنگ عامه و رسانههای جمعی، مینیمالیسم با کمینهگراییاش، هنر مفهومی با ارجحیت دادن به ایده و پرفورمنس با تأکید بر پروسه به نسبت نتیجه ژانر منظرهپردازی راتا اندازهای کمرنگ کردند تا اینکه در میانه 1960 با ظهور هنر زمینی[21] یا هنر خاکی نگاهها به سوی زمین، منظره و محیط معطوف شد. این نگرش تازه جنبه تجاری را ردکرد و جنبش محیطی را که در حال توسعه بود مورد حمایت قرار داد. آنها به جای استفاده از زمین
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-05-15] [ 06:27:00 ب.ظ ]
|