نیاز به درک جهان هستی و برقراری ارتباط با ناشناخته های آن، از جمله خصایص انسانی است که از بدو تولد با او بوده، در طول گذر عمر تغییر شکل داده، اما از بین نمی رود. قصه ها و افسانه های عامیانه که از دل افسانه سرایانی قهار، چون پدر بزرگها و مادر بزرگها؛ برآمده و اشتیاق سیری ناپذیر کودکان به شنیدنشان، گواه این نیازهمیشگی بشر است. نیاز به اینکه ترسها، تردیدها و ناکامیهای خود را در قالب افسانه ها به کناری گذاشته و از پس پردۀ افسانه ها، از خود قهرمان و از شرایط خود مدینۀ فاضله بسازد. در این میانه چه چیز بهتر از افسانه و سحر و افسون تنیده شده در لابلای آن؟
اعتقاد به سحر و افسون یک عقیدۀ عام در بین انسانهاست و این ویژگی به خصوص در میان اقوام شرق، در حوزۀ ادبیات به ویژه ادبیات شفاهی و فرهنگ عامیانۀ آنان؛ اشتراکات زیادی را به وجود آورده است و شاید همین خصیصه باعث گشته تا اثری چون هزار و یک شب، با وجود گذر از ممالکی چون ایران، هند، بغداد و در نهایت اروپا، نه تنها از میان نرود بلکه با وام گرفتن از هرکدام از این فرهنگ ها، با قوام و دوام بیشتر به حیات خود ادامه دهد.
پژوهشگر نیز، دنیای افسانه ها را از قصه های شبانۀ مادربزرگ شناخته و با رؤیای قهرمانان آن بزرگ شده است. همراهشان خندیده، گریه کرده و شریک غمها و شادیها و ترسهایشان بوده است. لذا از سالها پیش، در پی جواب این سؤال خود بوده که کدام شاخه از قصه ها می توانند در وادی افسانه ها قرار گیرند یا به عبارتی بهتر، چه عناصری از یک قصه، افسانه می سازد؟ جایگاه طلسم و افسون در شکل گیری افسانه ها تا چه اندازه است؟
این پژوهش به بررسی طلسم و افسون در هزار و یک شب از منظر های زیر می پردازد:
الف- طلسم و افسون و انواع آن درزندگی و باورهای آدمی.
ب – جایگاه طلسم و افسون در افسانه ها و قصه های عامیانه.
ج – انواع طلسم و افسون از باب تأثیر و کارکرد آنها در افسانه های هزار و یک شب ( سیاه یا سفید، لفظی یا عملی، تبدیلی، باطل السحر و…).
ه- ارتباط نشانه شناسانۀ این عناصر با شخصیتها و رویدادها، در جهان داستانی.
پژوهش حاضر، به بررسی طلسم و افسون در هزار و یک شب از باب نشانه شناسی پرداخته و ضمن بررسی، توجهی نیز به تغییرات انواع طلسم و افسون حکایات در گذر از فرهنگها و باورهای اقوامی دارد که در شکل گیری آن سهیم بوده اند. برای نیل به این مقصود ابتدا به مبانی نظری نشانه شناسی پرداخته و سپس بخشی را به شناخت طلسم و افسون در فرهنگ عامه، بویژه فرهنگ مردم ایران اختصاص داده است. پس از آن به وجود این عناصر در قصه، بطور عام و در هزار و یک شب به صورت خاص می پردازد.
در پایان باید گفت که سالها کار در زمینۀ نمایش، نمایش عروسکی وپویانمایی ( انیمیشن ) نیز انگیزۀ بسیار قوی در هدایت پژوهشگر برای انتخاب موضوع رساله بوده است.
1-1بیان مسئله تحقیق:
افسون، در تار و پود اعتقادات انسان ابتدایی حضور داشته و میل به سلطه بر دنیای اطراف و نیروهای حاضر در جهان از طریق آن، به دنیای افسانه ها راه یافته است. بررسی نشانه شناسانۀ عناصری چون طلسم و افسون در افسانه ها، به ویژه در ساختار آنها؛ می تواند راهی برای درک بهتر این قسم از ادبیات و تفکیک آن از دیگر گونه ها باشد تا امکان بهره گیری و نمود هرچه بهتر این حوزۀ غنی، در دیگر حوزه ها و گونه های هنری فراهم آید.
1-2پیشینۀ تحقیق:
بررسی پیشینۀ تحقیق در یک پژوهش و بررسی مطالعاتی که در آن حوزه یا حوزه های نزدیک انجام شده است می تواند راه میانبری برای پژوهشگر باشد تا بواسطۀ آن، تحقیق صورت گرفته نه تکرار مکررات، بلکه در راه تکمیل آراء و نظریات دیگران نوشته شود و راه جدیدی را در باب شناخت حوزۀ مورد تحقیق بگشاید.
1 – بررسی مردم شناختی جادو در کتاب هزار و یک شب، سهیل سلیمیان، پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد، زمستان 1384
2- نشانه شناسی و ادبیات – مجموعه مقالات ، فرزان سجودی ، انتشارات فرهنگ کاوش ، اردیبهشت 1383
3- در آمدی بر ریخت شناسی هزار و یک شب ، دکتر محبوبۀ خراسانی ، انتشارات نظری ، 1387
4- تحلیلی بر هزار و یک شب ، رابرت ایروین ، ترجمۀ فریدون بدره ای ، تهران: انتشارات فرزان روز ، 1383
مقالات بسیاری نیز به صورت وبلاگهایی هستند که اغلب دارای قابلیت ارجاع علمی نمی باشند.
1-3 فرضیه و سؤالات کلیدی تحقیق:
افسانه، بخشی از داستانها و حکایاتی است که بر پایۀ وقایع غیر واقعی و خیالی بوجود آمده و از پس این عناصر خیالی و در دنیایی کاملاً غیر واقعی، به بیننده، شنونده و خوانندۀ خود پندهای اخلاقی می دهد و آنها را با حقایق زندگی آشنا می کند. طلسم و افسون نیز، در دنیای قصه ها عناصری هستند که به محض ظهور در دنیای داستان، به مخاطب خود می گویند که با دنیایی خیالی مواجه است. با توجه به دو واژۀ افسون و افسانه، که هر دو اشاره به خیال و عدم واقعیت دارند می توان نتیجه گرفت که داستانها و
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
حکایاتی در قلمروی افسانه قرار می گیرند که صورتی از طلسم و افسون را در خود داشته باشند.
1- 4 اهداف تحقیق:
ب- هدف جنبی: بررسی گونه های طلسم و افسون و یافتن مشابه آنها در دنیای خارج از داستان، و یافتن ردپای فرهنگهای مختلفی است که بر بدنۀ اصلی آن ملحقاتی را، با توجه به ذوق و قریحه و باور و اعتقاد مردم عصر خود؛ افزوده اند.
1- 5 روش تحقیق:
– 6 برنامۀ زمان بندی در ارائۀ تحقیق:
1 – بررسی تحقیقات و پژوهشهای انجام شده در باب نشانه شناسی ادبیات ایران، در حوزۀ قصه ها و افسانه های عامیانه؛ یک ماه.
2- بررسی مستندات مربوط به طلسم و جادو و جایگاه آن در میان فرهنگ و باور مردم، یک ماه.
3 – خواندن داستانهای هزار و یک شب و بررسی عناصر طلسم و افسون در میان آنها، یک ماه.
4 – نگارش فصلهای پایان نامه با توجه به تحقیقات و جمع آوری اطلاعات و اثبات فرضیۀ ارائه شده، دو ماه.
1-7دامنۀ تحقیق
دامنۀ تحقیق این رساله حدود بیست حکایت اصلی و فرعی را در بر گرفته و در انتخاب آنها سعی بر این بوده که نکات زیر مورد توجه قرار گیرد:
- داستانها از بین حکایاتی انتخاب شود که بیشترین وجه طلسم و افسون را دارد.
- سعی بر آن بوده که اصل تنوع در نوع طلسم و افسونهای به کار رفته در حکایات حفظ شده و از تکرار جلوگیری شود.
2-1 در آمدی بر نشانه شناسی
در این بخش، ابتدا به مقولۀ ساختارگرایی و زبانشناسی اشاره می گردد که علم نشانه شناسی برخاسته از آن و در واقع، زیر مجموعۀ این بحث کلی قرار می گیرد. سپس نشانه شناسی از باب معنی کلمه بررسی می شود و در ادامه، به الگوهای اصلی و دیدگاههای چند تن از بزرگان این علم اشاره می گردد. هدف از پرداخت به این فصل، مطرح نمودن علم نشانه شناسی و قابلیت آن در تحلیل انواع اشکال هنری، بویژه متن می باشد. هدف این رساله نشانه شناسی طلسم و افسون در افسانه های هزار و یک شب است و از این باب، بررسی علم نشانه شناسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
2-2 ساختارگرایی
برا رسیدن به آغازگاه ساختارگرایی، بیشك باید به اصلیترین منبع آغازین آن از لحاظ تاریخی یعنی نظریه ” پوئتیك [2]” یا فن شعر ارسطو، و نیز رسالۀ فن شاعری هوراس بازگشت. وقتی ارسطو بیان می دارد که به حكم ضرورت، در تراژدی شش جزء وجود دارد كه تراژدی از آنها تركیب مییابد و ماهیت آن بدان شش چیز حاصل میگردد، به واقع كاری جز استخراج اجزاء تراژدی و یافتن سازههای سازندۀ آن نمیكند. [3]
« ساختارگرایی به سال 1930 دردانشگاه پراگ توسط موکاروفسکی، هانزل و عده ای دیگر ازدانشجویان بنیان گذاری شد. » ( جلالی مقدم، 1384: 53 )
“ژان پیاژه “، روانشناس؛ درآخرین اثرهایش که به ساختارگرایی متمایل است می نویسد: « ساختار، بیان یک کلیت است. یعنی اجزاء آن دارای هماهنگی و همبستگی درونی است. درتحلیل نهایی، اجزاء یک ساختار دیگر زندگی و تکامل مستقل ندارند. آنها چون درون ساخت یا نظام جای می گیرند کارکردهای تازه می یابند که این کارکردها تابع قاعده ها و قواعد خاصی هستند که همین قوانین، الگوهای ساختاری را تعیین می کنند. آنها هم چنین اعتقاد دارند، زبان یکی ازمهمترین ساختارهای آفریدۀ آدمی است که قدرت تبدیل شماری از الگوهای بنیادین را به انواع بسیار زیاد دارد .» (احمدی، 1387: 320 )
ساختارگرایی، یکی از مکاتب نظری انسان شناسی است که نمونه های متفاوتی از آن وجود داشته است اما عمدتاً آن را به ساختار-کارکردگرایی ( کارکردگرایی ساختاری ) درانسان شناسی اجتماعی بریتانیا و ساختارگرایی انسان شناسی فرانسه تقسیم می کنند و دو چهرۀ بارز آن ” رادکلیف براون[4] ” و ” کلود لوی استراوس[5] ” را در رأس هر یک از آنها قرار می دهند.
« نقطۀ حرکت تفکر ساختاری لوی استراوس در باور او به وجود فرآیندها و مکانیسمهای مشابه در اندیشۀ انسان است. این فرآیند خارج از زمان و مکان قرار می گیرد، یعنی در زمان های متفاوت و در مکان های متفاوت تغییری نمی کند. البته این ساختار به باور لوی استراوس، عمیق ترین ساختارهای ذهنی انسان هستند که ساختاری دیگر بر فراز آنها فرو نشسته است. در حقیقت استراوس ساختارهای اجتماعی را به لایه های زمین شناسی تشبیه می کند که در آنها هر لایه، لایۀ زیرین و کهن تر را پوشش می دهد. بنابر این هر اندازه به عمق بیشتری برویم، در بعد زمانی نیز بیشتر به عقب بازگشته ایم و به هستۀ مرکزی و منشاء نزدیک شده ایم. » ( تاج مهر،1386 : 80 )
مهمترین محور در هرگونۀ ساختارگرایی، مقابله با اندیشۀ ” ذره گرا[6] ” است یعنی تحلیل هایی که پدیدۀ اجتماعی را همچون ذرۀ اتمی منفک از پیرامون آن مورد بررسی شناخت و تحلیل قرار می دهند. در حالیکه در اندیشۀ ساختارگرا، هیچ پدیده ای را نمی توان بصورت ذره از متن و زمینۀ آن جدا کرد و مورد مطالعه و بررسی قرار داد. بنابر این در نهایت آنچه می تواند مورد مطالعه قرار گیرد نه مستقیماً خود پدیده، بلکه ” نظام[7] ” یا ” الگویی[8] ” است که پدیدۀ مورد نظر، جزئی از آن به حساب می آید.
« مفهوم ساخت و ساختار در ابتدا به معنی ساختار بیرونی ( روساخت ) یعنی شکل قابل رؤیت و مشاهدۀ مستقیم به کار می رفت اما این مفهوم به تدریج به ساختار درونی ( ژرف ساخت ) نیز تعمیم یافت. ساختار درونی، برخلاف ساختار بیرونی؛ مستقیماً قابل مشاهده نیست بلکه صرفاً از طریق پیامدها و نتایج آن درک می شود. » ( سلیمیان، 1384: 18 )
در طبقه بندی ساختارگراها، آنها را بر اساس دیدگاهشان می توان به چهار دستۀ زیر طبقه بندی کرد:
دستۀ اول: متکی بر ساختارهای ژرف ذهن است. این ساختارها، ناخودآگاه مردم را به تفکر وا می دارد.
دستۀ دوم: متکی بر ساختارهای جامعه است. این ساختارها، تعیین کنندۀ اعمال انسان در ارتباط با کل جامعه محسوب می شود.
دستۀ سوم: متکی بر ساختارهای فردی است یعنی الگوهایی که فرد برای جامعه می سازد.
دستۀ چهارم: ساختارگرایانی که به رابطۀ دیالکتیکی بین فرد و ساختارهای اجتماعی می پردازند، مثل رابطۀ ذهن و جامعه.
[جمعه 1400-05-15] [ 05:54:00 ب.ظ ]
|